×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

تنها ترین تنها

سکوت شب

× سکوت تو
×

آدرس وبلاگ من

love-u.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/soheil.n

?????? ???? ?????? ???? ???? ?????? ??? ??? ????? ??????

➹ ❤ ❤ ❤ برای تو که عشق منی ❤ ❤ ❤ ➹

ستاره بارونه چشاش
اشکاشو دست کم نگیر

بگو بخنداش مال تو
گریه هاشو ازم نگیر


از تو نگاه اون بچین
ستاره های بی شمار

بار جداییشو ولی
رو شونه های من بزار


گریه هاشو به من بده
خنده ی چشماش مال تو

اشکای شورش مال من
بگو بخنداش مال تو


فقط میخام بارونی شه
بباره رو ترانه هام

من از چشای خیس اون
چیزه زیادی نمیخام


بهشت چشماش مال تو
من تو نگاش گر میگیرم

تو مهربونیشو میخای
من واسه اخماش میمیرم


من نمیخام برنده شم
بردنه من شکستشه

اما حسودی میکنم
به دستی که تو دستشه 







ازکسانیکه از من مـــــــــــتنفرند سپاسگزارم ، آنها مرا قویتر میکنند
از کسانیکه مرا دوســـــــــــــــــــــت دارند ممنونم ، آنان قلب مرا بزرگتر میکنند


پرسیدم: چه عملی از بندگان بیش از همه تو را به تعجب وا می‌دارد؟

پاسخ آمد: اینكه شما تمام كودكی خود را در آرزوی بزرگ شدن به سر می‌برید�

و دوران پس از آن در حسرت بازگشت به كودكی می‌گذرانید�


اینكه شما سلامتی خود را فدای مال‌اندوزی می‌كنید�

و سپس تمام دارایی خود را صرف بازیابی سلامتی می‌نمایید�

اینكه شما به قدری نگران آینده‌اید كه حال را فراموش می‌كنید،

در حالی كه نه حال را دارید و نه آینده را�



این كه شما طوری زندگی می‌كنید كه گویی هرگز نخواهید مرد�

و چنان گورهای شما را گرد و غبار فراموشی در بر می‌گیرد كه گویی هرگز زنده نبوده‌اید�



سكوت كردم و اندیشیدم،

در خانه چنین گشوده، چه می‌‌طلبیدم؟ بلی، آموختن�


پرسیدم: چه بیاموزم؟

پاسخ آمد: بیاموزید كه مجروح كردن قلب دیگران بیش از دقایقی طول نمی‌كشد�
ولی برای التیام بخشیدن آن به سالها وقت نیاز است�



بیاموزید كه هرگز نمی‌توانید كسی را مجبور نمایید تا شما را دوست داشته باشد،

زیرا عشق و علاقه دیگران نسبت به شما آینه‌ای از كردار و اخلاق خود شماست



بیاموزید كه هرگز خود را با دیگران مقایسه نكیند، از آنجایی كه هر یك از شما�

به تنهایی و بر حسب شایستگی‌های خود مورد قضاوت و داوری ما قرار می‌گیرد�



بیاموزید كه دوستان واقعی شما كسانی هستند كه با ضعف‌ها و نقصان‌های شما آشنایند

ولیکن شما را همانگونه كه هستید و دوست دارند�



بیاموزید كه داشتن چیزهای قیمتی و نفیس به زندگی شما بها نمی‌دهد،

بلكه آنچه با ارزش است بودن افراد بیشتر در زندگی شماست�



بیاموزید كه دیگران را در برابر خطا و بی‌مهری كه نسبت به شما روا می‌دارند�

مورد بخشش خود قرار دهید و این عمل را با ممارست در خود تقویت نمایید�



بیاموزید كه كه دونفر می‌توانند به چیزی یكسان نگاه كنند�

ولی برداشت آن دو هیچگاه یكسان نخواهد بود�



بیاموزید كه در برابر خطای خود فقط به عفو و بخشش دیگران بسنده نكنید،

تنها هنگامی كه مورد آمرزش وجدان خود قرار گرفتید، راضی و خشنود باشید...



بیاموزید كه توانگر كسی نیست كه بیشتر دارد بلكه آنكه خواسته‌های كمتری دارد�

به خاطر داشته باشید كه مردم گفته‌های شما را فراموش می‌كنند،

مردم اعمال شما را نیز از یاد خواهند برد ولی ،

هرگز احساس تو را نسبت به خویش از خاطر نخواهند زدود�

خدانگهدار
 








سرگذشت
حالمان بد نیست غم کم می خوریم
کم که نه هر روز کم کم می خوریم
آب میخواهم سرابم می دهند
عشق می ورزم عذابم می دهند
خود نمی دانم چرا رفتم به خواب
از چه بیدارم نکردی آفتاب
خنجری بر قلب بیدارم زدند
بیگناهی بودم و دارم زدند
رشنه نا مرد بر پشتم نشت
از غم نامردیش پشتم شکست
سنگ را بستند و سگ آزاد شد
یک شبه بیداد آمد داد شد
عشق آمد تیشه زد بر ریشه ام
تیشه زد بر ریشه ای اندیشه ام
عشق گر این است مرتد میشوم
خوب گر این است من بد میشوم
بس کن ای دل نابسامانی بس است
کافرم دیگر مسلمانی بس است
بعد از این با بی کسی خو می کنم
هر چه در دل داشتم رو می کنم
نیستم از مردم قبله پرست
بت پرستم بت پرستم بت پرست
بت پرستان بت پرستی کار ماست
چشم مستی تحفه ی بازار ماست
درد می بارد چو لب تر می کنم
طالعم شوم است باور می کنم
من که با دریا تلاطم کرده ام
راه دریا را چرا گم کرده ام
قفل غم بر درب سلولم نزن
من خودم خوش باورم گولم نزن
روزگارت باز شیرین شاد باش
دست کم یک شب تو هم فرهاد باش
آه در شهر شما یاری نبود
قصه هایم را خریداری نبود
وای رسم شهرتان بیداد بود
شهرتان از خون ما آباد بود
از در و دیوارتان خون می چکد
خون من فرهاد عاشق می چکد
آسمان خالی شد از فریادتان
بیستون در حسرت فریادتان
کوه کندن گر نباشد پیشه ام
بویی از فرهاد دارد ریشه ام
هیچ کس درد مرا درک نکرد
ناله ی سرد مرا درک نکرد
شب پاییزی این شهر غریب
روح شبگرد مرا درک نکرد
ذهن آیینه رویایی دوست
چهره زرد مرا درک نکرد
درک نکرد درک نکرد درک نکرد
ما زیاران چشم یاری داشتیم
خود غلط بود آنچه می پنداشتیم
با بی خبر مگویید اسرار عشق و مستی
تا بی خبر بمیرد غافل ز خود پرستی
دوشنبه 1 مرداد 1391 - 8:01:19 PM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم